قاصدک بی‌خبر

قاصدک بی‌خبر

تقدیر من تعریف باده، بی‌سرزمین
قاصدک بی‌خبر

قاصدک بی‌خبر

تقدیر من تعریف باده، بی‌سرزمین

خیلی دور...خیلی نزدیک

بسم الله 

حالت عجیبی است نازنین!

براده سردر گم می شود. 

آهن ربا او را می کشد.براده می رود، می افتد،له میشود...از دست این نیروی آهن ربا که شده تمام هستی براده... 

چشم تو گویدم بیا خشم تو گویدم برو 

خنده پیام میدهد ناز اشاره می کند! 

براده نمی داند آنچه اورا می کشد آهن رباست یا توهم آهن ربا. براده نمی داند توهم رفتن به سمت آهن ربا را دارد یا خود آهن ربا اورا می کشد.  

براده از تمام دلخوشی ها محروم می شود!ازحتی کمترینشان!حتی جمله هایشان! 

براده نمی فهمد که اهن ربا بالاخره اورا دوست دارد، هوایش را دارد یا نه! 

براده می لرزد...می ترسد...براده می شود ابر و تابستان میشود بهار...براده تاب ندارد این سیل خروشان دوست نداشته هایش را...ترس هایش را...بی کسی هایش را... 

براده براده کثیفی بوده...هست... 

اما آهن ربا که می گویند خیلی مهربان است...براده فقط بلد است چارقد آهن ربا را بدوزد...براده خیلی دور است...اما حسی می گوید که نزدیک است...  

براده را اگر آهن ربا نکشد معنا ندارد...ای وای...ای وای... 

__________________________________________________________________ 

*: زلزله...یکبار زمین را می لرزاند، هر روز هزاران دل را... 

*:مردی در تبعید ابدی می خوانیم.... 

*:جواب کنکور هم آمد!!!!دعایمان بفرمایید!!! 

*:ما در فیسبوک هم می باشیم!!! 

*:کلی فیلم دیدیم ولی خاطر همایونی فعلن حوصله ندارد بینیوسد!  خوابم میاد چرت ترین فیلم زندگیم بود...

*:این روزها عجیب دلم برای دوران راهنمایی تنگ شده!شاید چون تنها دورانی بود که خودم بودم...هیچ وقت فکر نمی کردم از جمله ادمایی بشم که دوران دبیرسان اصلا برام اهمیت نداشته باشه...خصوصا سال آخر...هی بابا! امیدوارم دانشگاه هاینجوری نباشه... 

یا حسین...