قاصدک بی‌خبر

قاصدک بی‌خبر

تقدیر من تعریف باده، بی‌سرزمین
قاصدک بی‌خبر

قاصدک بی‌خبر

تقدیر من تعریف باده، بی‌سرزمین

با تو درست شبیه زنی انقلابی ام

بسم الله

مثلنی فکر کن، بر گردیم به یک عالمه سال قبل. اوایل انقلاب. من شلوار جیب بپوشم با کتانی، مانتوی چهار خانه و روسریم را گره بزنم، تو هم پیراهن نخی سر شانه دار. هر روز توی دانشگاه به جای کشف رابطه ی آدمها با هم یا کارهای خز جناحی ، برویم دعوا کنیم و بزنیم تویه سر و کله ی هم. تو نماینده ی انقلابی مسلمانها بشوی من هم از حرف زدنت کیف کنم. بعدنی ها بشینم فکر کنم اگر کسی جای تو بود هم اینقدر کیف می کردم؟ با هم برویم ساندویچ کثیف بخوریم. بعد از دعوای دیالکتیکی که با هم دانشکده ای هات کردی و سرت شکسته و پانسمانش کرده ام. کنارت نفس بکشم. دلم بخواهد سرم بگذارم روی شانه ات و دستم را بگذارم روی دست هایت اما نتوانم. شرم کنم . سرم را بیندازم پایین و بگویم دیر شده و بزنم بیرون. دنبالم بیای تا ایستگاه اتوبوس و نگاهم کنی...

اه لعنتییی

همیشه دیر می رسم...

اگر منم که دلم ... بله ^_^

 بسم الله

مداد رنگی و کاغذ و کاتر ولو شده است روی میزم. ساعت چهار و نیم صبح . با هانیه حرف میزدم که فکر میکنم وسط حرف خوابش برده. می آیم سمت اتاق خواب. دراز میکشم و صد بار با خودم تکرار میکنم اتو کردن مانتو صورتیه یادم نرود، شارژر یادم نرود، مونو پد یادم نرود، میز را هم بایستی فردا جمع کنم...

و به شب اول هفته و شب آخر هفته فکر میکنم...

کاش چیز دیگری میخواستم ازت خدای لطیفم...

خدای صبور و نازنینم...

چقدر گمت کرده بودم... چقدر باز هم گمت میکنم. هر لحظه گمت میکنم...ممنونم :) 

اگه چن سال زودتر می دیدمت...

بسم الله

هیچ وقت نفهمیدم چه بود آن آیه...شاید هم برایم خواندنش...شاید هم نخواند. فقط یادم است دیوانه وار زدم بیرون از مدرسه. بی پناه. 11 سالم بود. احساس میکردم یکی برداشته کمپلت زندگیم را آورده پایین! احساس میکردم هیچ پناهی ندارم. هنوز هم نمیدانم کدام سوره و کدام آیه بود که برایم خواند. فقط بعدش نگاهم کرد وویک جمله گفت. جمله هه خیلی شیرین بود. باید می خندید. اما نخندید. با تعجب گفت. با ترس گفت. انقدر محکم که منم ترسیدم. و کل آن ساعتی که ب جای کلاس راه میرفتم بین دو در مدرسه را عر زدم . خیلی هم بد عر زدم.

هتوز هم نمیدانم

آن گریه را میتوانم جزء گریه های آدمیزادانه ی زندگیم حساب کنم ، یا باید آن را هم جزء گریه های بی دلیل لوس حساب کنم...

.

+: تو نمیتونی برای من یکی 

به غریبگیه مردم باشی...