بسم الله
سفر کردن همیشه برای من جذاب بوده است . اما هجرت کردن سخت . و خدا می گوید هجرت کن . از میان مامن آدمها هجرت کردن سخت است اما گاهی لازم است . هیچ وقت هیچ چیز شبیه قبلترهاش نمی شود . هیچ وقت هیچ کس شبیه قبلا هاش نمی شود.
این روزها به طرز عجیبی دارم سفر می کنم . از میان دل آدمهای مختلف هجرت میکنم . از دل برخی کامل . از دل برخی نیمه کامل و مشروط !
آدم رفتنی رفتنی است . آدم دور هم دور . داستان آدمی که به دل هر کس وارد میشود ، باید زود یاد بگیرد که از آن رخت ببندد .
اما ، سفر کردن از دلی که دیگر محبتی برای تو درش نمانده ، سفر کردن از دلی که برای تو خوشی ندارد ، سفر کردن از دلی که دیگر تو را نخواهد خواست ... واجب است . واجب فردی ...
هجمه ی نامهربانی ها ، هجمه ی قضاوت ها ، هجمه ی کودکانه ها ...
همه ی این هجمه ها به جانم ریخته . اما باید خواست . میخواهم که خودم انتخاب کنم . میخواهم که خودم بایستم . محکم بایستم . بی وقاحت . بدون بی احترامی .
میخواهم که خودم تمام کنم و خودم شروع کنم ....
بسم الله
بسم الله
از بین لایف استایل های پسا کارشناسی ، و حدود ۲۲ سالگی به بعد ، که دوران خلوت تری محسوب میشه ، نمی دونم چرا به بنظرم میاد که لایف استایل یه دختر تنها و سرزنده خیلی بهتر از یه دختر با یک همسریه که همراه نیست . تصویر این دختر خیلی بنظرم بهتر میاد تا کسی که با یک کسی زندگیشو تقسیم کرده که هیچ ربطی بهش نداره .
فلذا ، همین فرمون رو ادامه میدیم . این بی حاشیه و بی دردسر بودن خیلی چیز توپیه . بوخودا .
بسم الله
بزرگتر می شوی و هر لحظه من به تو وابسته تر . تمام این دوسال را به عشقت نفس کشیده ام و تورا خواسته ام . به روی خودت نیاور من هم نمی آورم ، که این تو بودی که ذوق و شوق مرا زنده نگه داشته ای و روح تازه به تنم بخشیده ای . به روی خودت نیاور اما تو بودی که به من دلیل نفس کشیدن و ادامه دادن دادی . روزهای سخت ، با امید دیدن تو شب شد .
کاش بدانی چه معجزه ای برای روح خسته ام کردی امیرعلی جانم :) خاله جانم :) تخسچه جانم :)
بسم الله
میان تمام آن ۱۲ قسم ، از الله تا حجه ، به تمام آدمهایی فکر میکردم که در تمام این سالها میان دوره ی هر کدام از این امام ها زندگی می کردند . به همه ی آنهایی که نمی دانستند بعد از امام باقر ؛ امام صادقی هست و یا بعد از علی ، حسن ... به تمام آنهایی فکر میکردم که این شبها را با خود علی قرآن سر گرفته اند و با صدای خودش ، خدا را به خودش قسم داده اند . به همه ی آنهایی که کسی را داشته اند که جلودارشان باشد...
و منه سر گردان...منه آواره ...
یا ایهالعزیز ....
بسم الله
به فرضم که تمام آن چیزی که باید می شد نشد . به فرضم تمام راهی را که یک نفر باید می آمد نیامد . اصلا دل تو را چه به این حجم غم ؟!
به فرضم یکی پیدا شد از درون خالی ات کند . که پاهایت را بزنی روی زمین و مطمئن شوی که هنوز به سیالیت فضا وارد نشده ای ، اما روی زمین هم نیستی ! به فرضم یکی زل زد در چشمهایت و پرسید تو اگر بودی بین خاطراتت و زنده ماندنت کدام را انتخاب می کردی . به فرضم جانت در آمد از بدنت .
خب که چه ؟! تورا چه به دنیای آدمهایی که بلدند جانشان برای یکی در برود ، تو را چه به دنیای آدمهایی که خوب اند ، آوار بلدند ، مهربانند ... این حجم برای نفس تو زیاد است !
پراکنده است که باشد ، ذهنم جمع نمی شود از این نمایش ، ذهنم جمع نمی شود از این روایت ... حالم خوش هست و خوش نیست ...
تو را چه به حال خوش نفله ...