قاصدک بی‌خبر

قاصدک بی‌خبر

تقدیر من تعریف باده، بی‌سرزمین
قاصدک بی‌خبر

قاصدک بی‌خبر

تقدیر من تعریف باده، بی‌سرزمین

بسم الله

سه سال پیش همین موقع ها بود موقع عکس گرفتن های دست جمعی که فهمیدم ما از دانشکده حقوق با خودمون هیچ جمع رفاقتی نبردیم . نه من نه غزاله نه رضا . بعد از اینکه اومدم و دیدم بچه هی اکیپ عکسشون رو گرفتن ؛ و زهرا بهم پیام داد و هر دو متعجب بودیم از اتفاقی که افتاده ! دلخوریمون رو نگفته بودیم فقط مطمئن شدیم که چیزی به اسم رفیق و اکیپ رفاقت با خودمون نمی بریم از این دانشکده . 

برای من چیز عجیبی نبود . من از اول هم خیلی شبیه این آدمها نبودم . آدمهایی که خودشون براشون مهم بودن و این قطعا با رتبه کنکورشون ارتباط مستقیمی داشت . تقریبا مطمئن شده بودم رتبه کنکور ربطی به میزان هوش و سواد ما نداره ؛ اما بعد از اون روز مطمئن شدم که رابطه مستقیمی با بعضی از اخلاق ها داره . که البته بعضی ها از این اخلاقها درست و مفید استفاده می کردن ! 

خلاصه که ؛ اون سال بود که فهمیدم چیزی که ما داریم ؛ اسمش اکیپ دوستی و رفاقت نیست.  چیزیه که هر کسی هر وقت احساس نیاز کنه عضوشه و هر وقت نه نیست . اون سال بود که فکر کردم چقدر خوب که رفاقتام رو جاهای دیگه ای عیر از اکیپ دانشگاه خرج کردم ! اونسال بود که با زهرا تصمیم گرفتیم دلخوری هامون رو باور نکنیم و عوضش ؛ واقعیت رو باور کنیم که از اولشم ، قضیه همینشکلی بوده :)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد