بسم الله
باران شر شر آدم را تبدیل به آدم بهتری میکند، مگر نه؟ قطرهها را میشمارم، دقیقهها را، ساعتها را، و از میان شر شر باران روی شیشه جلوی ماشین به راهی نگاه میکنم که خلوت است و هر ازگاهی ماشینی رد میشود. حدس میزنم که کدام تویی. اما نیستی هیچکدام.
میخواهم این لحظهها تا ابد بماند در یادم. مثل لحظههای دیگر ناب. باران شر شر، شعر ابتهاج، انتظار تو، صدای آقاقربانی...
بعد از این هم هرچه شد، شد دیگر...