قاصدک بی‌خبر

قاصدک بی‌خبر

تقدیر من تعریف باده، بی‌سرزمین
قاصدک بی‌خبر

قاصدک بی‌خبر

تقدیر من تعریف باده، بی‌سرزمین

باران نیمه مرداد

بسم الله

برعکس نشسته بودم و دسته گلم را برده بودم بیرون. نزدیک های فلسطین بودیم. یک لحظه احساس کردم همه شادی های جهان ریخته در دلم. همه نورها، همه خوشحالی ها. زدم زیر آواز. بدون اینکه حواسم باشد کجایم. بدون اینکه فکر کنم. خوشحال بودم. عروس خوشحالی با روسری و لباس چین چینی سفید که برعکس نشسته بود تا محبوبش را خوب تماشا کند.

از بعد از آن روز، از بعد از 1400/1/1، هربار نگاهش می کنم همه غم ها می رود و همه خوشحالی ها می ریزد درون دلم. انگار ته دلم هزارتا چراغ با هم روشن می شود. یکباری نوشته بودم زندگی بخش بندی دارد و من در آستانه شروع جدیدی از این بخش ها هستم. در آستانه اینکه بخواهم وارد بخش ساختن شوم. هربار که نگاهش می کنم باورم نمی شود چطور می شود در سایه آرامش او ساخت. در سایه آرامش او دین خود را به زندگی ادا کرد و ته زندگی کردن را در آورد. ته خوشحالی کردن.

احمد پرسید چه حسی دارم؟ گفتم ترس همراه با خوشحالی. اما میزان خوشحالی خیلی بیشتر است. 

محدثه می گفت چه می خواهی از دنیا؟ او انقدر دوستت دارد. تو به اندازه همه ما برای دنیا مفید بوده ای. برو و به جای همه روزهایی که جنگیدی زندگی کن. برو و عاشقی کن. بهش گفتم که نمی شود عاشق بود و بی تفاوت بود به سختی و سیاهی. نمی شود لطیف بود و بی رحمی ها را تشخیص نداد. گفتم باید جای پایم را محکم کنم. در قلب او، روی زمین. 

الآن که 18 مرداد است، می دانم که سایه دوست داشتن او انقدر بزرگ و امن است که می توانم هر وقت خواستم خودم باشم. نرگس باشم بدون اینکه بخواهد از نرگس چیزی را کم یا زیاد کند و حرف هایش شبیه شعار نیست. او آدم شعار نیست. او آدم تکرار نیست. او خودش است و آدم هایی که تکرار نیستند، که خودشانند حرف هایشان واقعی است.

آن شب خوشبخت ترین دختر دنیا بودم. اگر قرار است کاپ خوشبختی دست به دست شود و یک شب برسد به هر آدمی روی کره زمین، آن شب دست من بود. انقدر خوشبخت بودم که آرزوی باران شب عقد هم در نیمه مرداد محقق شد! 

همان شب که در بلوار کشاورز هر دو با علیرضا قربانی خوانیدم تو را دوست دارم. همان شب که دست گل ساده و زیبایم را در باد تکان می دادم. همان شب که بعد از اینهمه وقت، هنوز چشمایش برایم شبیه روزهای اول بود.

این چند خط بماند برای نرگس سال های بعد که از چشمهای علیرضایش، امید دارد، امید فراوان دارد که سال های بعد هم وقتی این نوشته را می خواند حس شب عقدش هنوز زیر زبانش باشد. حس شکلات بعد از عقد، شعر قیصر امین پور و صدای علیرضا قربانی، و بارانِ نیمه مرداد...