بسم الله
استانبول به همان اندازه که شهر آدمهاست شهر گربهها و سگها هم هست. این را وقتی فهمیدم که مجبور شدم یک شب بعد از بازگشتن از تنها خرید این سفر کنار کمال همبرگر بخورم. کافه کوچک بود و بیرون هم بگی نگی سخت بود. نشستم روی مبل و آنطرف میز هم علیرضا نشست. کمال مدام به من نزدیکتر شد و خیره شد بهم. در عین اینکه میترسیدم چنگ بزند آدم گردنش را نوازش کردم. بعد یکهو پشتش را کرد به ما نشست کنار من روی مبل. اینطوری شد که من با کمال که مثل خورشید پشتش به ما بود همبرگر خوردم. صاحب کافه خوش اخلاق هم هیچ تلاشی نکرد که کمال را دور کند.
استانبول با حیوانات دوست است. با گربهها با سگها با مرغهای دریایی. همه برایشان غذا میریزند و آنها هم به صورت لش گونه در پیادهروها فرمانروایی میکنند. بد است آدم کلا اینجای استانبول را مقایسه کند با تهران. کلا آدم کاش مقایسه نکند استانبول را با تهران.
شهری زیباست که با بچهها هم دوست باشد. به همراه زنان باردار و سالمندان و معلولین. در مترو و در تراموا مادران زیادی را میبینم که به راحتی با کالسکه سوار میشوند. استانبول با بچهها دوست است. برعکس تهران که حتی پیادهرو ها را هم میبندند و مادرها نمیتوانند از خانه خارج شوند.
روی ماسک زدن هم حساسند. روی هر المان حقوق بشریای که چک میکنم هم حساسند. در مورد حکومت اردوغان نمیشود این را گفت قطعا، اما شهر استانبول در روزها حداقل با شهروندانش دوست است. البته اگر ایستگاه مترو بیشتر داشته باشد و ترافیک هم نداشته باشد بهتر است! کاش انگلیسیهایشان هم اندکی بهتر بود البته!