قاصدک بی‌خبر

قاصدک بی‌خبر

تقدیر من تعریف باده، بی‌سرزمین
قاصدک بی‌خبر

قاصدک بی‌خبر

تقدیر من تعریف باده، بی‌سرزمین

از تماشای انار لب رود ، سیر چشمیم ولی...دل خونیم...

بسم الله


می خواهی داد  بزنم؟ سرم را بکوبم به دیوار؟ بنشینم یه جا زار بزنم؟ گریبان چاک دهم؟ می خواهی چه کار کنم که نکرده ام؟

از دل خسته و تنهای من چه می خواهی؟ از دل بی کس من چه می خواهی؟ بابا شما کجا من کجا؟ شاه را چه به گدا؟ شاه عزیز، بگذار برایت شرح وظایف دهم خب؟ شما شاهی خب؟ من گدایم خب؟ شما باید کرم کنی...نه اینکه هی مرا بیاوری لب چشمه ، دلم را خوش کنی ، بعد ببری مرا پرت کنی گوشه زباله دان تاریخ آینده تشیع. شاه عزیز من نرگسم...نرگس بی کس...عباست که نیستم! آب نشان بدهی و دریغ کنی ازش...

شاه عزیز، الآن چجوری بنشینم عرفه تو را بخوانم هان؟ بعد هی بکوبم توی سرم که این حسین خداست ها! این دردانه خداست ها...بعد امیدوار هم باشم که...

شاه عزیز...الان می بینی که لهم کرده ای نه؟ الان می بینی که بی تابم کرده ای نه؟ من همان نرگسم شاه عزیز! همانی که از بچگیه بچگیش تنها دختر بچه ی دسته بود که جرئت می کرد برود جلوی دسته ، از آن پرچم گنده ها که شونصد برابر هیکلش بود را بردارد. من همان نرگسم که اسم تو او را به شک انداخت توی راهش...من همان نرگسم که زار زد و نذر تو کرد برای دانشگاهش...همانی که 40 روز مانده تا کنکور چله زیارت عاشورای تو را گرفت.

شاه عزیز...تورا چه به اعرابی جماعت آخر؟ تو را چه به رجس؟ شاه عزیز خدا شما و تیر وطایفه تان را از رجس و کثیفی پاک کرده. اصلا تو چجوری می توانی مرا ببینی که مرا به بارگاهت راه نمی دهی هان؟ من هم قاطی اینهمه آدم...می آدم می رفتم...این بی تابی لامصب که کمتر میشد لااقل...

شاه عزیز...میبینی که دارم خفه می شوم نه؟ می بینی که دلم یک عمر خودم را می خواهد نه؟ شاه عزیز کجایی؟؟؟

شاه عزیز...اصلا غلط کرده هر کسی که گفته "گوش کن با لب خاموش سخن می گویم ، پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست". در مورد من" با من و کور و کر ولی واژه به تصویر مکش، منظره های عقل را با منِ سابقم بگو..." . شاه عزیز ...مولا جان...همه زندگیم شده بیایم، زانو بزنم توی بین الحرمین ، اولین نگاهم بیافتد به گنبدت...تمام خستگی هایم را پرت کنم آنجا...شاه عزیز حرف بزن با من...

مولا جان...آقا جان...نکن با دل من این کار را...نکن...دلم جیغ می خواهد...نکن...


نظرات 3 + ارسال نظر
رقیب.. دوشنبه 22 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 12:07 ق.ظ

برات کربلا دست امام رضاست..

اذن دخول حرم آقا...اجازه ی مادرشونه...اشکه...

بخواه نرگس جان...

عرفات قبل کربلا...خیلیییی ارومه ...در مقابل..عرفات بعد کربلا...

محمد معین دوشنبه 29 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 11:07 ق.ظ

کرب و بلا ..........

قسمت نشد همسفر شیم

محیا پنج‌شنبه 2 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 12:33 ق.ظ

بسیار عالی

ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد