قاصدک بی‌خبر

قاصدک بی‌خبر

تقدیر من تعریف باده، بی‌سرزمین
قاصدک بی‌خبر

قاصدک بی‌خبر

تقدیر من تعریف باده، بی‌سرزمین

بسم الله .

اصلا همین که اینقد مرام خرج ما میکنی که میگذاری بیاییم داخل خودش تومنی صد با مرامهایی که بقیه فقط افه و دایره دستکش را دارند توفیر دارد ! والا! به همین سوی چراغ ؛ به جان تو نباشد به قد و بالای قربانش بروم خودم قسم ! سراغ ندارم مولایی که عبدش هی گند کاری کند کمپلت ملکش را ؛ او هم هی بگوید عیبی ندارد خنگ ، بیا حالا اینبار هم بپر وسط مهمانی پارتی شهر ما ببینم عرضه آدم شدن داری یا نه.

کوتاه کنم زبانم را می شود اینکه ، همین اول چراغی جلوی لنگ در بگویم ، خراب مرامت شده ام خیلی وقت پیش ، حتی هنوز هم دربست مخلصم. با مسافر بی مسافر. شما آقایی میکنی این مهمانی ات ما را راه می دهی ، من هم ؛ میفهمم ... میفهمم... ولی خب ، من همانم که هستم ، تو آقایی کن این یک ماه ما را موضعی لاقل آدم کن ...

قربانک انی کنت من الچاکرین :*

بسم الله الرحمن الرحیم

سحر اول