بسم الله
به فرضم که تمام آن چیزی که باید می شد نشد . به فرضم تمام راهی را که یک نفر باید می آمد نیامد . اصلا دل تو را چه به این حجم غم ؟!
به فرضم یکی پیدا شد از درون خالی ات کند . که پاهایت را بزنی روی زمین و مطمئن شوی که هنوز به سیالیت فضا وارد نشده ای ، اما روی زمین هم نیستی ! به فرضم یکی زل زد در چشمهایت و پرسید تو اگر بودی بین خاطراتت و زنده ماندنت کدام را انتخاب می کردی . به فرضم جانت در آمد از بدنت .
خب که چه ؟! تورا چه به دنیای آدمهایی که بلدند جانشان برای یکی در برود ، تو را چه به دنیای آدمهایی که خوب اند ، آوار بلدند ، مهربانند ... این حجم برای نفس تو زیاد است !
پراکنده است که باشد ، ذهنم جمع نمی شود از این نمایش ، ذهنم جمع نمی شود از این روایت ... حالم خوش هست و خوش نیست ...
تو را چه به حال خوش نفله ...