بسم الله
سفر کردن همیشه برای من جذاب بوده است . اما هجرت کردن سخت . و خدا می گوید هجرت کن . از میان مامن آدمها هجرت کردن سخت است اما گاهی لازم است . هیچ وقت هیچ چیز شبیه قبلترهاش نمی شود . هیچ وقت هیچ کس شبیه قبلا هاش نمی شود.
این روزها به طرز عجیبی دارم سفر می کنم . از میان دل آدمهای مختلف هجرت میکنم . از دل برخی کامل . از دل برخی نیمه کامل و مشروط !
آدم رفتنی رفتنی است . آدم دور هم دور . داستان آدمی که به دل هر کس وارد میشود ، باید زود یاد بگیرد که از آن رخت ببندد .
اما ، سفر کردن از دلی که دیگر محبتی برای تو درش نمانده ، سفر کردن از دلی که برای تو خوشی ندارد ، سفر کردن از دلی که دیگر تو را نخواهد خواست ... واجب است . واجب فردی ...
هجمه ی نامهربانی ها ، هجمه ی قضاوت ها ، هجمه ی کودکانه ها ...
همه ی این هجمه ها به جانم ریخته . اما باید خواست . میخواهم که خودم انتخاب کنم . میخواهم که خودم بایستم . محکم بایستم . بی وقاحت . بدون بی احترامی .
میخواهم که خودم تمام کنم و خودم شروع کنم ....
بسم الله