قاصدک بی‌خبر

قاصدک بی‌خبر

تقدیر من تعریف باده، بی‌سرزمین
قاصدک بی‌خبر

قاصدک بی‌خبر

تقدیر من تعریف باده، بی‌سرزمین

.

سارافون دامن زرشکی گل گلی ام را پوشیده بودم . کفش های مردانه ام و کیف رسمی ام . یک دسته گل گنده گل مریم تازه از آن آقای مهربان روبروی بی آر تیه ونک خریده بودم . پیچیده میان کاغذ کاهی که رویش چلیپا نوشته بود " ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد " . باران می آمد . نیمه ی فرودین . 

شوق داشتم برای دیدن کربلایی . مثل همه ی کربلایی ها . توی گوشم قربانی میخواند که " مرگ من روزی فرا خواهد رسید " 

. به اولین و آخرین عید دیدنی ۱۳۹۶ می رفتم . با دل خوش . زرشکی و آواز خوانان . 

به دیدن چشمهای سبز امیرعلی . 

.