قاصدک بی‌خبر

قاصدک بی‌خبر

تقدیر من تعریف باده، بی‌سرزمین
قاصدک بی‌خبر

قاصدک بی‌خبر

تقدیر من تعریف باده، بی‌سرزمین

نسیم وصل به افسردگان چه خواهد کرد؟

بسم الله

دراز کشیده‌ام که موهای متوسط فرفری‌م همینجورکی خشک شود. بعدش روغن نارگیل بزنم بهش و نگاهش کنم. پیراهن گلبهی روشن نخی‌ام را پوشیده‌ام و به سقف خیره شده‌ام. درس امروز درباره شهاب سنگها بود. خیلی زیاد تخصصی و فیزیکی و ترسناک‌. چه کسی فکر می‌کرد حجم  آن قلمبه شهاب سنگ می‌تواند هزار برابر خورشید باشد؟ و طول دنباله‌هایش، چیزی اندازه فاصله زمین تا خورشید؟

از من بپرسند، شبیه‌ترین چیز به آدمها در آسمان همین شهاب سنگ‌هایند. زیبا، دلربا و متین. اما بسیار متفاوت با آنچه هستند. قابلیت خراب شدن بر سر و داغان کردن همه چیز را دارند.

خیال می‌کنم لب دریایم. خانم یک خانه. دریای جنوب یا شمال؟ بسته به جنگل‌ها‌. عاشق جنگل‌های هیرکانی  و نخلستان‌ها. چه فرقی می‌کند؟ دریا جایی دریاست که یار باشد. به انتظار یارم‌. که بیاید و قلب ناتمامم را بارویش تمام کند. خیال می‌کنم باد میخورد به صورتم. ملایم. آفتاب از بین درخت‌های سپیدار سرک می‌کشد. پهلویم سردش می‌شود. باد دوست من است. آفتاب هم.

خیال می‌کنم نشستم کنار ساحل، پیراهن گلبهی را دورم چیده‌ام. با شن‌ها چه می‌سازم؟ خیال‌. مثلا این قصر است. این اسب‌‌. این میدان اصلی شهر.

خیال‌ها ابر می‌شنوند، باد می‌شنوند، مرا از این بالا نجات می‌دهند....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد