-
خداوند خداوندان اسرار
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1395 01:13
بسم الله امروز صبح که چشمانم را باز کردم ، باد میان برگها می وزید و صدای خروس می آمد . دستشویی در حیاط بود و از ایوان که می گذشتم تمام وجودم را حس خوب شگرفی گرفته بود . به قول صبورا از خستگی گشت و گذار دیروز ، انگار ۶.۷ نفر به قصد کشت کتکم زده بودند . میان آنهمه کوه و دشت ، میخواستم ساعتها باشم و هیچ چیز مرا بر...
-
و عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم
جمعه 12 شهریورماه سال 1395 00:53
بسم الله برای این جوجه کنکوری ها که انتخاب رشته می کردم ، بارها از خودم می پرسیدم اگر بر میگشتم به قبل ، حاضر بودم دوباره حقوق بخوانم یا نه ، سرم را سوق می دادم به سمت فلسفه دانشگاه تهران و آدمهای جذاب میان کلمات کتابش . و بعد انگار یک حس خواستن عجیبی مرا به سمت تمام این سر فصل ها می کشاند . به سمت ملاصدراها ، معاصرها...
-
من و قبله گاه چشمت ...
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1395 23:29
بسم الله دلم تنگ شده برایت ! شاید باورش برایت سخت باشد . اما میان قلب ما چیزی است که هر چقدر هم دور ، اما مرا سوی تو می کشاند . این سالها و بین آدمهای لزج این دیار زندگی کردن ، انگار سبک زندگی اینکه باید محبت را کنتور انداخت را آرام آرام میان دلم نهادینه کرده . که وقتی به خودم می آیم انگار نه انگار من همان نرگس قدیمم...
-
که جز ولای تو ام نیست دستاویز ...
چهارشنبه 30 تیرماه سال 1395 22:46
بسم الله سفر کردن همیشه برای من جذاب بوده است . اما هجرت کردن سخت . و خدا می گوید هجرت کن . از میان مامن آدمها هجرت کردن سخت است اما گاهی لازم است . هیچ وقت هیچ چیز شبیه قبلترهاش نمی شود . هیچ وقت هیچ کس شبیه قبلا هاش نمی شود. این روزها به طرز عجیبی دارم سفر می کنم . از میان دل آدمهای مختلف هجرت میکنم . از دل برخی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 تیرماه سال 1395 14:09
بسم الله از بین لایف استایل های پسا کارشناسی ، و حدود ۲۲ سالگی به بعد ، که دوران خلوت تری محسوب میشه ، نمی دونم چرا به بنظرم میاد که لایف استایل یه دختر تنها و سرزنده خیلی بهتر از یه دختر با یک همسریه که همراه نیست . تصویر این دختر خیلی بنظرم بهتر میاد تا کسی که با یک کسی زندگیشو تقسیم کرده که هیچ ربطی بهش نداره ....
-
جز در هوای تو مرا سیر و سفر نیست
سهشنبه 8 تیرماه سال 1395 08:05
بسم الله بزرگتر می شوی و هر لحظه من به تو وابسته تر . تمام این دوسال را به عشقت نفس کشیده ام و تورا خواسته ام . به روی خودت نیاور من هم نمی آورم ، که این تو بودی که ذوق و شوق مرا زنده نگه داشته ای و روح تازه به تنم بخشیده ای . به روی خودت نیاور اما تو بودی که به من دلیل نفس کشیدن و ادامه دادن دادی . روزهای سخت ، با...
-
اینک شما و وحشت دنیای بی علی ...
دوشنبه 7 تیرماه سال 1395 03:38
بسم الله میان تمام آن ۱۲ قسم ، از الله تا حجه ، به تمام آدمهایی فکر میکردم که در تمام این سالها میان دوره ی هر کدام از این امام ها زندگی می کردند . به همه ی آنهایی که نمی دانستند بعد از امام باقر ؛ امام صادقی هست و یا بعد از علی ، حسن ... به تمام آنهایی فکر میکردم که این شبها را با خود علی قرآن سر گرفته اند و با صدای...
-
سره رای برگشتنت آیینه می کارم ...
جمعه 4 تیرماه سال 1395 04:17
بسم الله به فرضم که تمام آن چیزی که باید می شد نشد . به فرضم تمام راهی را که یک نفر باید می آمد نیامد . اصلا دل تو را چه به این حجم غم ؟! به فرضم یکی پیدا شد از درون خالی ات کند . که پاهایت را بزنی روی زمین و مطمئن شوی که هنوز به سیالیت فضا وارد نشده ای ، اما روی زمین هم نیستی ! به فرضم یکی زل زد در چشمهایت و پرسید تو...
-
که به هر حلقه ی موییت گرفتاری هست ...
دوشنبه 31 خردادماه سال 1395 22:31
بسم الله تصور یک پنجره در یک دانشگاه خیلی قدیمی آلمانی یا فرانسوی ، هوای گرفته و نیمه ابری ، که صدای گرم پسرکی ایرانی تبار که دو بیتی از حافظ را در دستگاه دشتی میخواند . تصور روزهای ابری و بارانی که دم به دم بغضی میان آدمهاش دست به دست می شود . تصور یک من ، که روزهای خوبی دارد اما غم روزهای خوب گذشته میان چشمانش جولان...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 خردادماه سال 1395 03:36
بسم الله فقط خدا میداند چقدر تشنه ی نوشتنم... چقدر تشنه ی خلوت کردن با خودم.......
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 خردادماه سال 1395 16:45
بسم الله میروم آنطرف خیابان که بروم سمت اتوبان . پروانه ای از جلوی چشمم میان شمشادهای وسط طرفین خیابان میگذرد. با ذوق نگاهش میکنم که می نشیند روی شمشادها . پروانه ی سفید مظلوم . میان اینهمه دود . دل زنده است به زیبایی ... دلی که زیبایی نبیند که دل نیست... هست ؟ :)
-
میروم و نمی رود از سر من هوای تو ...
سهشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1395 20:27
بسم الله استاد قشنگی داشتم که میگفت ، دلی که برای ساعتهای خوب از دست رفته گریه کند ، دل سالمی است . اما واقعیت این است که نمیدانم ، بغض دم به دقیقه این روزهایم ، از تمام ساعتهای خوب است ، از تمام حس های خوب با از خوبی های های دیگر ؟! سرم را روی شانه مرضیه گذاشتم و گریه کردم . اولین روزی که دیدمش ، صف اول نماز جماعت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 فروردینماه سال 1395 01:29
بسم الله میخوام بگم تو خیلی بزرگی و من میدونم تو چقدر بزرگی . الانه الان میدونم . میخوام بگم تو خودت حواست هست و تمام این پراکندگی های ذهن من جکه بیشتر . کسی که همیشه بهترینشو از تو خواستم . میخوام بگم میدونم تو خیلی خوبی . و میدونم من خیلی اسکلم . میخوام بگم... میشه بازم حرف بزنم باهات ؟ تو هنوز منو دوست داری ؟
-
صدات میاد...
سهشنبه 25 اسفندماه سال 1394 13:38
بسم الله حسرت ماند به این دل ما ، دم دمای بهار بشود ، بغض چنبره نزند وسط گلو ی ما هی تقی به توقی که خورد .
-
سبز خواهم شد...میدانم ؛ میدانم...
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1394 15:10
هوای حوصله تنگ است برای نوشتن از این روزها . روزهای نه چندان خوب و در عین حال خوش . روزهای سخت و در عین حال آرام . روزهای زاهدان ، سراوان ، جالق . روزهای خاش ، راسک ، چابهار . نفس کشیدن رساست اما... نفسی بر نمی آید . بغضی که پیوسته هست و نیست . اشکی که می آید و چشمی تر می کند و می رود . این روزهایی که چنگ میزنم به دلم...
-
که از خاک کمتریم
یکشنبه 22 آذرماه سال 1394 18:31
بسم الله خیلی ها می گفتند فیلم چرتی است. خیلی ها هم گریبان چاک می دادند برایش . در حال حاضر هم هر چه به مخ همایونی فشار می آوردم نه اسم فیلم یادم می آید ، نه آنهایی که می گفتند چرت است نه آنهایی که می گفتند خوب است را . فقط یادم هست داستان فیلم ، داستان دخترکی بود که عاشق استادش بود و این استاد عاشق محیط زیست و انرژی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 آذرماه سال 1394 23:44
بسم الله تصدقت بروم ! یک عالم فیلم گرفته ام ازت و هر وقت دلتنگت می شوم نگاهشان می کنم . و وقتی نگاهشان میکنم که تو کنارم نیستی و این نبودنت باعث می شود در رفتارت دقیق تر شوم . شیطنت های هر روزت ، نام نام گفتن هایت و الو کردن های دلبرانه ات برایم مثل شکل یک کلمه عادی شده و من از این بیزارم .میدانی چرا خاله جان ؟ چون...
-
خدایی نکرده !
پنجشنبه 5 آذرماه سال 1394 02:33
بسم الله خرداد ۸۸ ؛ من ۱۵ سالم بود. دختر پانزده ساله ای که فکر می کرد همه سختی ها و جنگ ها و زورگویی های دنیا را ، با یک بوم نقاشی یا یک اپیزود تئاتر یا یک ترک موسیقی میتوان خاتمه داد و همه چیز را با آن می سنجید . آن موقع فکر می کردم ، رسانه ها هم مثل آدم ها یا خوبند یا بد . و رسانه های خوب هر چیزی که بگویند راست است....
-
بنفسی انت و اهلی و مالی...
پنجشنبه 30 مهرماه سال 1394 16:50
بسم الله می گوید: چی شده نرگس ؟ چرا گریه می کنی ؟ می خندم و می گویم : برای حمایت از حقوق کفار ! می خندد و می گوید : کاری از دستم بر میاد؟ لبخند میزنم و به علی نگاه می کنم و می گویم : فک کنم با تو کار داره :)) به روی خودم نمی آورم که این روزها منتظر یک تلنگر ساده ام برای جاری شدن اشک از بی لیاقتی ام. از خستگی ام . از...
-
اینهمه زیبا شدنت کافی نیست؟
شنبه 4 مهرماه سال 1394 09:21
بسم الله از خواب بلند میشم. ساعت 10 قدیمه و در واقع نه صبحه. و به این فکر میکنم که امروز عروسی محیاست. به دوستیمون فکر میکنم از سال گذشته تا الآن که فکر میکردم چقدر حالم با دوستیمون بهتر باشه و چقدر وقتی یکدوم از ما پنج نفر عروس بشه ذوق خواهد داشت. اما امروز صبح برای من یه روز معمولیه که ساعت یه رب به 12 اش جلسه دارم...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 شهریورماه سال 1394 01:44
بسم الله همیشه از تکراری بودن بدم می آمده. از یکی مثل بقیه بودن. اگر قرار است برای یک نفر یکی مثل بقیه باشم ، خب بقیه هستند ! چرا واقعا انرژیم را خرج کسی میکنم که لیاقت محبتم را ندارد ؟ هیچ وقت نفهمیدم ! چه کسی به من مهربانی یاد داد اصلا ؟ :|
-
مردی که آخرش نفهمیدم عمامه اش مشکی بود یا سفید !
دوشنبه 26 مردادماه سال 1394 04:26
بسم الله هر کسی در زندگیش از یک بیماری رنج می برد که دست خودش نیست. بیماری من هم نوعی خنگیت مزمن در چک کردن سیستم خاک بر سر گلستان است. به این شیوه که گاهی تاریخ امتحان را نمی بینم. گاهی ساعت امتحان را ، و گاهی حتی خوده درس مورد امتحان را ! امروز هم این بیماری عود کرده بود و دو ساعت دیر تر دقیقا به سالن برگزاری امتحان...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 مردادماه سال 1394 02:47
بسم الله من زبان انگلیسی ام خوب نیست و این بد است . من سیاست بلد نیستم و این بد است . من درس خواندن بلد نیستم و این بد است . من حوصله ندارم و این بد است . من خیلی اهل حرف زدن دو نفره نیستم و این بد است . من کار ثابت ندارم و این بد است. اما من خیلی چیزهای دیگر دارم که آنها خوب است. خلاصه اش می شود اینکه ؛ هر آدمی یک...
-
که رحم اگر نکند مدعی ، خدا بکند...
چهارشنبه 21 مردادماه سال 1394 01:44
بسم الله ظرفها را آب میگیرم و می گذارم داخل ماشین ظرفشویی. و به خودم فکر میکنم. و این نوشته ی حامد عنقا که مرا بدجور برده به سالهای خوبم. به سالهای نازنین. به این فکر میکنم هرچقدر این سریال بی سلیقه و شلخته ساخته شده باشد و همین بی سلیقه گی از تبدیل شدنش به یک سریال بچسب ماه برایم جلوگیری کند ، باز شخصیت این دختر مرا...
-
هنوز حالم جهنمه...
یکشنبه 21 تیرماه سال 1394 01:22
بسم الله خدا جانم شاهد باش که من تمام تلاشم را کرده ام برای دنیای خوبی. برای دنیای زیبا. شاهد باش . تو بگو چکار کنم. بی هیچ پشت و پناهی. بدبین به همه. خدایا... تو نشان بده چطور باید جنگید. برای همان روزهای خوبی که قرار است بیاید. تو بگو... +: چقدر کربلا چیز سختی بوده و هست...
-
حالم جهنمه...!
چهارشنبه 17 تیرماه سال 1394 03:31
بسم الله شوخی شوخی شب بیست و یکم ملو ترین ماه رمضان زندگی من هم آمد ! میگذرد دیگر ، مثل همه ی گذشته ها. با این تفاوت که یک حال استیبل خوب دارم. امسال هیچ دعایی نخوانده ام ! صفحه های قرآن دسته جمعی را هم جمع کرده ام برای هفته ی آخر. روی دور کند ، مهربان ، صفا سیتی! یک عدد ماه رمضان ملو که دارد میرود :| و البته مقدار...
-
شوق لبت برد از یاد حافظ...
دوشنبه 15 تیرماه سال 1394 04:43
بسم الله در حالت خواب و بیداری با یک خواب بد از خواب می پرم اما خستگی نمیگزارد بی خیال خوبم بشوم چمانم را نیمه باز میکنم و یادم می آید اولین شب قدریست که می خوابم بی آنکه فکر کنم زیر لب میگویم ما عرفناک حق معرفتک... منو ببخش و برام بهترینا رو بخواه... همینم می شنوی نه ؟؟
-
تنهاااااا تویی تووووو
دوشنبه 8 تیرماه سال 1394 05:55
بسم الله من همیشه خیلی خوب نبوده ام . شاید اصلا بد بوده ام خیلی وقتها. اما نگاه که میکنم، یک حضور تاثیر گزار در زندگی هر کسی داشتم که وارد زندگی اش شدم. تا به همین سن هم ، کسی نبوده که صاف بیاید وسط زندگی ام. همانجا بشیند و با هم صفا کنیم. من وسط زندگی خیلی ها بودم. پای درددل خیلی ها بودم. ولی کسی پای درددل من نبوده ،...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 7 تیرماه سال 1394 10:44
بسم الله یک وقتهایی حس می کنی خدا نگاهت می کند یک وقتهایی هم حس می کنی ازت رو بر می گرداند یک وقتهایی دستش را می بینی یک وقتهایی هم خودت را بکشی کمکت نمی کند ! . . اما یک وقتهایی هم هست ، آدم حس میکند خدا چهره به چهره اش ایستاده ، یک نگاه معنی دار می کند ، سرش را تکان می دهد و می گوید : خودتی بچه !
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 خردادماه سال 1394 03:01
بسم الله . اصلا همین که اینقد مرام خرج ما میکنی که میگذاری بیاییم داخل خودش تومنی صد با مرامهایی که بقیه فقط افه و دایره دستکش را دارند توفیر دارد ! والا! به همین سوی چراغ ؛ به جان تو نباشد به قد و بالای قربانش بروم خودم قسم ! سراغ ندارم مولایی که عبدش هی گند کاری کند کمپلت ملکش را ؛ او هم هی بگوید عیبی ندارد خنگ ،...